حکایت

شخصی پسر خود را نزد مردی فرزانه که در قصر زیبایی زندگی می کرد ، روانه ساخت تا درس زندگی و راز خوشبختی را از او بیاموزد . مرد فرزانه به دقت به دلیل ملاقات پسرک گوش داد ، اما به او گفت در آن لحظه فرصت ندارد تا راز خوشبختی را برای او توضیح دهد.پیشنهاد کرد تا نگاهی به گوشه و کنار قصر بیندازدو دو ساعتی تفرج کرده و بعد برگردد. مرد فرزانه قاشقی به دست پسر سپرد و دو قطره روغندر آن ریخت وگفت  (( می خواهم از تو خواهش کنم هم چنان که می گردی ، این قاشق را در دست بگیری و نگذاری روغن درون آن بریزد )). پسرک شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر و در تمام آن مدت چشمش را به آن قاشق دوخته بود. پس از دو ساعت به حضور مرد فرزانه بازگشت .مرد فرزانه پرسید : فرش های نفیس ایرانی را در تالار های غذا خوری دیدی ؟ باغی را که ایجادش ده سال وقت استاد باغبان را گرفته است دیدی ؟ متوجه ی پوست نوشته های زیبای کتاب خانه ام شدی ؟ و .....  پسرک با شرمندگی اعتراف کرد که هیچ ندیده است ! تنها دغدغه ی او این بوده که رغنی که مرد فرزانه به او سپرده بود ، نریزد !!!  کودکان ما مانند پسرک این افسانه ، چنان دغدغه ی نمره دارند و برای نمره از سوی جامعه و خانواده و مدرسه تحت فشار هستند که از فرصت های تربیتی مدرسه ، به خوبی استفاده نمی کنند و یا به عبارتی ، اجازه ی استفاده از آن فرصت ها را به آن ها نمی دهند .

 

 

 

کتاب ارزشیابی برای یادگیری . نویسنده حسینی ایرج


[ یک شنبه 21 / 9 / 1393برچسب:, ] [ 16:29 ] [ محدثه چهارراهی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه